ای خدا ..................
چطور بگم
امروز صبح با خانمی از آشنایان بحث در مورد ازدواج شد
گفت من تا حالا ازدواج نکردم
گفتم چرا ؟
گفت : آخه کیس مناسب پیدا نکردم
گفتم کیس مناسب باید چه شرایطی داشته باشه ؟
گفت :می دونی که من فوق لیسانس دارم
گفتم بله میدونم
گفت:ولی معیار من پول است
وقتی این را گفت با تمام وجود متاسف شدم که راستی پول وسیله رسیدن خوشبختی است یا خود خوشبختی
لطفا تو درک این مطلب کمک کنید
در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات مىگویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولى روایتى دیگر مىگوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید... به وسیله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابى داوود و سعید بن خضیب و گروهى از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را مىنوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب مىشود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» .
در جاى دیگرى آمده است که ابن ابى داوود بعد از ماجرایى مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابى داوود مىگوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهى براى امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنى مىگویم که مىدانم با آن به آتش (جهنم) مىافتم!
معتصم گفت: آن سخن چیست؟
گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طورى که مىدانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس مىگذشت گوش مىدادند... آنگاه به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مىکنند او از امیرالمؤمنین شایستهتر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ !
پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند!
پس در روز چهارم یکى از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولى ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو مىدانى که من در مجالس شما حاضر نمىشوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضیافتى دعوت مىکنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزراى خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد.
پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!
پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.
سلام
روز همگی بخیر
درباره پزشگی روح چیزی می دانید
بعضی افراد هستند که از لحاظ جسمی کاملا سالم هستند
ولی روان پزشکان می گویند مریض هستند ولی رمان نمی دانند دراین باره چیزی می دانید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام خدمت دوستان عزیز بنا بر
اصرار دوستان جهت مشاوره تلفنی
یک شماره تماس معرفی می گردد
02155225767
معمولا بعد از ظهر ها پاسخگو می باشم
سلام تا کنون به رمال دعا نویس فالگیر مراجعه کرده اید ؟؟؟؟؟
لطفا در این مورد مساعدت کنید؟
به به ای خانم قشنگ و ملوس
که قدم میزنی به مثل عروس
.
ای که در پیش آینه با تاپ
کردهای یک دو ساعتی میک آپ
.
روی اجزای صورتت یک یک
ریمل وسایه و رژ و پنکک
.
شدهای – چشم خواهری! – خوشگل
میبری از بزرگ و کوچک دل
.
می شود بند عفت از این ناز
چون کمربند سبز تهران، باز!
.
نگو اصلا که: “ذاتا این مدلم”
خودم اینکارهام عزیز دلم
.
من که این قدر خویشتن دارم
باز، دیوانه میشوم دارم!
که اگر موجبات ننگی تو
پس چرا این قدر قشنگی تو؟!
.
خواهرم توی این بریز و بپاش
تا حدودی به فکر ما هم باش
.
پیش خود فکر کن که مرد غریب
گر ببیند تو را به این ترتیب
.
از لبش آب راه میافتد
طفلکی در گناه میافتد
.
من خودم بی خیال دنیاشم
نه که منظور من خودم باشم
.
مشکل از سوی جوجه کفترهاست
غصهام معضل جوانترهاست
.
که به یک جلوه ی زن از مریخ
خل و دیوانه میشوند از بیخ
.
رشته را میکنند هی پنبه
بس که ناواردند و بی جنبه
.
ما که داریم خانهای در بست
_تازه ویلای دوستان هم هست!_
.
غالبا عصرها همانجایم
هفتهای یک دو روز تنهایم
.
الغرض این از این همین دیگر
روسری را جلو بکش خواهر!
این مطلب را برای دوستان خود به اشتراک بگذارید:http://sahelnegat.parsiblog.com/Posts/
ابلیس بر وزن اِفْعیل از لغت «بلس» به معنای مأیوس شدن میباشد مشتق شده و جمع آن ابالسه است.
و گفته اند که ابلیس از کلمه ی (ابلاس) و به معنای غم و اندوهی است که از شدت یأس و ناامیدی باشد. خداوند می فرماید: « وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُون»یعنی: و روزی که قیامت بر پا شود، تبهکاران نومید و غمگین می شوند{. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی}
این کلمه یازده بار در قرآن کریم به کار رفته است. در اینکه ابلیس واژه عربی یا اعجمی است، لغت شناسان دچار اختلاف شده اند و برخی نیزآن را از واژه یونانی «دیابولوس» به معنای سخن چینی و افترا مشتق میدانند. در اصطلاح ادیان آسمانی ابلیس به موجودی از طائفه جن یا فرشتگان - به حسب تفاسیر مختلف ـ اطلاق میشود، که پیش از آفرینش حضرت آدم وجود داشته و در صفوف فرشتگان الهی به عبادت میپرداخت، برابر روایتی از امام رضا(ع): نام اصلى ابلیس، حارث (حرث) بوده است که به دلیل عبادت طولانى، او را عزازیل، یعنى عزیز خدا، خطاب مىکردند. وى پس از عُجب، ابلیس نامیده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهى، شیطان نامگرفت ابلیس را بدین جهت به این نام می خوانند چون از رحمت خدا ناامید شد و علت آن تمرد از دستور خداوند متعال بود نامهاى دیگر او، «ضریس، سرحوب، المتکوّن و المتکوّز» است. زرتشتیان او را «انگْرَ مَینیو» خوانند.
کنیه ابلیس کنیه و القاب ابلیس عبارتند از: ابومُرّه (ابوقره) ابوکردوس، ابولبینى (نام دختر وى) نائل، ابوالحسبان، ابوخلاف، ابودجانه میباشد.
فرق ابلیس و شیطان فرق «ابلیس» و «شیطان» این است که ابلیس اسم عَلَم و نام خاصی برای موجود مشخص است، و اشاره به همان شیطانی است که اغواگر آدم شد اما شیطان از ماده «شطن» به معنی مخالفت می باشد شیطان معنای عام دارد و بر هر موجود بد و شریر اطلاق میشود خواه از انسان ها باشد یا ازاجنه که مصادیق آن در طایفه انسان وجن پیدا میشود همچنین گفته شده که ابلیس اولین فرد جن وشیاطین بوده است، در واقع ابلیس «ابو الجنّ و ابو الشیاطین» است