السلام علی الحسین(ع)
باسلام خدمت دوستان
در این ایام محرم شما دوستان در مجالس ومحافل مذهبی به دنبال رسیدن به کدام یک ،شور یا شعور حسینی هستید
لطفا با توضیح دلایل خود را بیان نماید از ارسال نظر شما سپاسگزارم
اورتان می شود که قبیله آدمخوارها هنوز هم وجود داشته باشد، قبایلی که مردمانش هنوز با شکار انسان های دیگر روزگار می گذرانند، آدم هایی که هنوز نمی دانند در چه قرنی زندگی می کنند و دنیا چقدر تغییر کرده است
قبیله کرووای که به نام «کولوفو» نیز شناخته می شود، متشکل از حدودا 3000 نفر است که در جنوب شرق پاپوآ در گینه نو اندونزی زندگی می کنند.
افراد این قبیله در منطقه ای زندگی می کنند که در سراسر تاریخ کمتر انسانی به آنجا رفت وآمد کرده است و به همین دلیل آنها تا سال 1970 از اینکه در نزدیکی آنها شهر هایی وجود دارند که در آنها نیز انسان هایی ساکن هستند، خبری نداشتند.
با شرایط خاص این منطقه، می توان گفت که محل زندگی این قبیله قلمروی مجزا از دنیای امروز است، آنها ماهرترین شکارچیان تاریخ هستند که کمتر انسان یا حیوانی توانسته است از دستشان جان سالم به در ببرد.
آنها در ماهیگیری نیز تبحر خاصی دارند. ادعا می شود که کرووای تنها قبیله آدمخوار بازمانده از قرون گذشته است که مردمانش همچنان به رسم پیشینیان خود به زندگی ادامه می دهند، آنها هنوز هم در جنگ ها و برای دفاع از خود از تیر و کمان استفاده می کنند. در حالی که حتی در شهرهای نزدیک به محل زندگی این قبیله، از سال 1964 تا به حال دیگر از تیروکمان، تنها به عنوان یک وسیله ورزشی استفاده شده است.
اولین آشنایی با دنیای خارج
اولین ارتباط مردمان این قبیله با انسان هایی غیر از اعضای قبیله خودشان، در اوایل سال های 1970 صورت گرفت.
یک محقق هلندی به نام «جوانز ولدویزن» که به جنگل های ناشناخته سفر می کرد تا با قبایلی که هنوز مانند انسان های اولیه زندگی می کنند، ملاقات کند به محل زندگی اعضای این قبیله رفت و از آن زمان به بعد، مردمان این قبیله کمابیش از دنیایی غیر از دنیای خود مطلع شدند.
در سال 2006 زمانی که خبرنگاران برنامه 60 دقیقه، برای تهیه گزارش از این قبیله آدمخوار، به این منطقه رفته بودند، ادعا کردند که با چشم خود آدمخوار بودن آنها را دیده اند.
نحوه زندگی افراد قبیله کرووای به طورکلی عجیب و غیر عادی است، خانه های آنها بر فراز درختان در ارتفاعی حدودا 30 تا 35 متری از سطح زمین قرار دارد، البته طبق تحقیقات صورت گرفته، مشخص شده است که چون میزان بارندگی در این منطقه بسیار زیاد است و هر لحظه امکان وقوع سیل وجود دارد، آنها خانه های خود را بر بالای درختان بنا می کنند تا بتوانند از سیل و همچنین گزیدگی حشرات کشنده و حمله قبایل دیگر در امان بمانند.
البته خانه های امروزی آنها در ارتفاع کمتر و در حدود 8 تا 12 متر بالاتر از سطح زمین ساخته می شوند. این خانه ها آنقدر مقاوم ساخته می شوند که گنجایش و تحمل وزن بیش از 12 نفر را هم دارند، زیرا افراد این قبیله بیشتر خانواده های پرجمعیت هستند.
آنها بیشتر اوقات، تنه درختان را تراشیده و از آنها به عنوان پلکان استفاده می کنند. این خانه ها برای اولین بار در سال 2003 و توسط یکی از خبرنگاران بی بی سی کشف شد. اما آنها تنها از طریق هوایی از این منطقه فیلمبرداری کرده و هرگز جرأت نکردند به این منطقه نزدیک شوند.آدمخواری تا اوایل قرن 19 به طورکلی از بین رفته و حالا کرووای تنها قبیله در دنیاست که هنوز هم آدمخوار هستند. آنها اعتقاد زیادی به شیاطین و ارواح دارند، به همین خاطر اگر خانواده ای توسط خانواده ای دیگر آزار ببیند، می توانند طبق آداب و رسوم قبیله، افراد خانواده مهاجم را کشته و حتی آنها را بخورند.
جادوگران قبیله به کسانی که به خاطر کمبود امکانات و سختی زندگی در جنگل، دچار بیماری های ناعلاج شده اند، «خاخوا» می گویند و افراد قبیله معتقدند که آنها بر اثر جادوی سیاه به این روز افتاده اند و باید کشته شوند، حتی اگر آن افراد از خانواده، دوستان یا بستگانشان باشند.
دلیل اصلی اینکه این افراد خاخوا نامیده می شوند، کم خونی بیش از حد افراد قبیله کرووای است. این کم خونی باعث می شود که حتی یک بیماری ساده، باعث تغییر رنگ پوست و تغییر چهره آنها شود. این موضوع باعث می شود تا افراد قبیله گمان کنند که آنها به خاطر جادو به این صورت درآمده اند. طبق افسانه های قبیله، گفته می شود که خاخوا ها کسانی هستند که وقتی افراد قبیله در خواب هستند، حمله کرده و آنها را می کشند.
کشتن بیماران یا همان «خاخوا»ها، آداب و رسوم خاصی دارد و افراد قبیله بر این عقیده اند که برای از بین بردن روح شیطانی، تنها باید به قلب این افراد تیراندازی کرد.قبیله کرووای حتی از اجساد دشمنانشان نیز نگذشته و جسد افرادی را که در جنگ کشته می شوند، به عنوان غذا با خود به خانه هایشان می برند.
خبرنگار شجاع در میان آدمخوارها
«پل رافائل» خبرنگار پردل و جرأتی بود که مدتی پیش تصمیم گرفت با آخرین قبیله بازمانده از آدمخوارها ملاقات کند. چندین روز طول کشید تا پل توانست از میان جنگل های بارانی پاپوآ بگذرد. اخرین مرحله از سفر او، عبور از رودخانه بود، به همین خاطر قایقی فراهم کرده و با کمک قایقرانی بومی که زبان مردم این قبیله را می دانست، از رودخانه «اندیرم کابور» نیز گذشت.
راهنمایی که پل را همراهی می کرد، «کورنلیس کمبارن» نام داشت که 13 سال پیش به این منطقه سفر کرده بود. اما هرگز تا این مرحله پیشروی نکرده بود، زیرا کیلومتر ها آنطرف تر افراد قبیله به او حمله کرده و کورنلیس هم ناچار به فرار شده بود.
گفته می شود افراد قبیله کرووای هرگز هیچ سفیدپوستی را زنده نگذاشته اند، زیرا آنها را پلید دانسته و نامشان را روح شیطان گذاشته اند. پل می گوید: «برای من خیلی عجیب بود که پس از گذر از یانیروما، دیگر هیچ کدام از پلیس های محلی از ما برگه و مجوز عبور نمی خواستند چون می دانستند که دیگر ما برنخواهیم گشت، نزدیک ترین پایگاه پلیس، چندین روز با محل زندگی قبیله کرووای فاصله داشت.» به غیر از آدمخوار ها پل و همراهانش باید مراقب عنکبوت های غول پیکر، مارهای قاتل و حتی میکروب های سمی و کشنده هم بودند.
فریادی در جنگل
خبرنگار شجاع درباره لحظات مرگبار و وحشتناکی که در جنگل گذرانده است خاطرات زیادی دارد که قصد دارد آنها را منتشر کند. او درباره نخستین ملاقاتش با مردمان قبیله می گوید: «در حالی که در جنگل های انبوه به جلو می رفتیم ناگهان صدای فریاد بسیار بلندی در جنگل پیچید و پس از آن مردی را دیدیم که تیرو کمان خود را به سمت ما نشانه رفته بود، این مرد از ما می خواست تا از قایق پیاده شده و او را همراهی کنیم، هیچ راه فراری وجود نداشت و باید از این فرمان اطاعت می کردیم، همان طور که همراه مرد بومی به سمت قبیله می رفتیم، کورنلیس مدام تکرار می کرد ما قصد صدمه زدن به شما را نداریم، ما برای صلح آمده ایم.»
چند لحظه بعد آنها در میان اعضای قبیله بودند که البته با تیر و کمان از آنها استقبال شد. پل می گوید همان طور که به ما نزدیک می شدند، متوجه شدم که آنها خیلی عصبانی بودند و تیر و کمان هایشان را که خاردار بودند به سمت ما نشانه رفته بودند.
مردی که گردنبند و گوشواره هایی از دندان حیوانات و چوب داشت و بایلوم نامیده می شد، جلو آمده و از مرد دیگر به نام «کیلی کیلی» خواست تا ما را بکشند، آنها ما را شیطان دانسته و می خواستند ما را با تیر و کمان نشانه بگیرند. در آن زمان احساس کردم که خون در تمام رگ هایم منجمد شده است. مرد بومی که به اصرار من، به عنوان راهنما و قایقران با ما آمده بود با خواهش بسیار توانست آنها را از کشتن ما منصرف کند.»
سلاخی یک خاخوا
افراد قبیله در حالی دست از کشتن مردان غریبه برداشتند که درست در مقابل چشم آنها یکی از کسانی را که خاخوامی دانستند، کشتند. آنها قصد داشتند تا خاخوا را بخورند. از نظر آنها تمام قسمت های بدن یک انسان به غیر از استخوان هایش قابل خوردن است.
با دیدن این صحنه وحشتناک و تهوع آور، ترس تمام وجود آنها را فراگرفته بود، اما دیگر هوا آنقدر تاریک شده بود که به هر حال مجبور بودند شب را در کنار این آدمخوارها به صبح برسانند، در آن روز 8 خاخوا کشته شده بود.
پل نمی خواست بخوابد، یعنی نمی توانست بخوابد چرا که فکر می کرد که اعضای قبیله قصد دارند آنها را در خواب بکشند، او می گوید «تا جایی که می توانستم بیدار ماندم، دیگر آنقدر خسته بودم که متوجه نشدم چه زمانی به خواب رفتم. صبح روز بعد با صدای پسربچه ای حدودا 6 ساله به نام «واوا» از خواب بیدار شدم.
مادر او بر اثر بیماری از دنیا رفته و پدرش به عنوان یک خاخوا کشته شده بود. او نیز به خاطر بیماری و ضعف بسیار شدید نزدیک بود سرنوشتی شبیه پدرش داشته باشد اما زنان قبیله مانع این کار شده بودند. اما این محافظت تا زمانی می تواند ادامه داشته باشد که او 14 یا 15 ساله شود، چون واوا، خاخوا نامیده شده، به هر حال کشته خواهد شد.»
راهنمایی در قبیله
بایلوم برخلاف میلش، با مرد سفیدپوست ناشناس و راهنمایش بر سر یک سفره نشسته و برای آنها ماهی آماده کرد، پس از آن، غریبه ها را با دیگر افراد مهم قبیله، صنایع دستی و وسایل شکار آشنا کرد.
به گفته پل، مردم قبیله هرگز از سیمان و فلز برای ساخت خانه های خود استفاده نمی کنند چرا که کرووای ها اعتقاد دارند این کار باعث از بین رفتن پاکی جنگل و رودخانه خواهد شد. به همین خاطر تمام خانه های خود را با چوب ساخته و با استفاده از برگ درختان ساگو پوشش می دهند. واحد پول قبیله کرووای خوک ها هستند، طبق محاسبه پل هر خوک 350 هزار روپیه یعنی در حدود 40 دلار قیمت دارد که آنها برای معاملات خود به جای پول از خوک ها استفاده می کنند. زیرا پول هیچ کاربردی در این منطقه ندارد. برای ازدواج نیز مردان کرووای دختر موردنظر خود را از خانواده اش خریداری کرده و به جای آن چندین خوک به خانواده دختر پرداخت می کنند.
دو روز در قبیله آدمخوارها
آنها دو روز را در کنار آدمخوارها گذراندند، اما دیگر زمان رفتن فرا رسیده بود. پل تنها خبرنگاری بود که موفق شد تا این حد به افراد قبیله کرووای نزدیک شده و از دست آنها جان سالم به در ببرد.او توانست گزارش کاملی از زندگی افراد این قبیله تهیه کند که شبکه های بسیاری برای خرید آن درخواست داده اند.
پل می گوید: «با اینکه از همان ابتدا، سفر خود را با وحشت زیادی آغاز کردم، ولی سرانجام خاطره ای خوش برای من باقی ماند. شاید هم شانس با من یار بود که توانستم به سلامت به خانه بازگردم و توسط این قبیله خورده نشدم.»
در سال 1961 مایکل راکفلر، پسر نلسون راکفلر که برای جمع آوری اطلاعات از زندگی بومی قبایل مختلف راهی این منطقه شده بود، برای همیشه ناپدید شد. حتی جسد او هرگز یافت نشد. گفته می شود مایکل نیز به دست افراد همین قبیله کشته و خورده شده است.
دوستان خوب سلام
تصمیم دارم درباره تاثیرات نیروهای ماورایی و تاثیرات انها بر روح و روان ادمی
جمع آوری و تحقیقی داشته باشم نیازمند کمکتان هستم
باتشکر
محمدرضا صوفی نژاد روز پنجشنبه با اشاره به این که هر ساله در عید قربان علاوه بر آسایشگاه کهریزک 35 دفتر وابسته نیز در سطح شهر تهران گوسفندهای قربانی اهدا شده از سوی خیران و نیکوکاران را تحویل می گیرند، افزود: حدود سه چهارم دام های قربانی به 98 آسایشگاه سراسر کشور ارسال می شود.
وی ضمن قدردانی از همیاری نیکوکاران با مرکز خیریه کهریزک، پشتوانه اصلی این آسایشگاه را کمک های معنوی و مادی مردمی دانست.
صوفی با بیان اینکه این آسایشگاه در طول سال هیچگونه مبلغی از مددجویان دریافت نمی کند، افزود: سال گذشته نیز یک هزار 370 رأس گوسفند از سوی شهروندان نیکوکار به صورت حضوری و تلفنی در این آسایشگاه ذبح شد.
تهرام/703/591
سلام روز همگی بخیر وشادی
دیروز عید قربان بود عیدی که بندگان خوب خدا را متوجه خدا کرد که هستند
انسانهای از جنس خدا که می توانند همه چیز را درراه خدا بدهند و هیچ مطالبه ای نداشته باشند
دیروز همه امده بود
پیر جوان زن مرد
با سواد بی سواد
پول دار بی پول
رسانه ای ها وغیر رسانه ای ها
کاش بودید ومیدیدید جای همتون خالی
آسایشگاه را می گم آسایشگاه خیریه کهریزک
آدرسش؟
تهران بهشت زهرا کهریزک بلوار دکتر حکیم زاده
من اونجا چکار میکردم؟
من هم یک ادمم
حس انسان دوستی دارم وظیفه دارم
شغل م ایجاب میکنه انجا باشم
خوب بقیه قصه دیروز
قصه نبود واقعیت بود
از 5 صبح تا اذان مغرب جمعیت بود که می امد و با لبخند رضایت وحس غرور بر می گشت
ممنونم از این که اومدید از اونهایی که اومدند وانهایی که قصد داشتند بیایند ولی روزیشون نبود
سعی کنیم خدمت به دیگران را جزئ روزیمون قرار بدیم
راستی برای خیر شدن منتظر پول دار شدن نباشید