چرا دختران نمی توانند تا زمان ازدواج شهواتشان را بروز دهند؟
در این جهت فرقی بین دختر و پسر نیست. کسی که پیرو قانون اسلام است و به حفظ عفت فردی و اجتماعی اعتقاد دارد، باید شهوتش را کنترل کند، چه دختر باشد و چه پسر. اشباع غریزه جنسی از نظر اسلام باید از راه صحیح یعنی ازدواج شرعی و قانونی صورت گیرد.
در باغی بلبلی بر شاخ در ختی آشیانه داشت اتفاقا موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی ساخته بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز در آمده و بربط نغمات دلفریب در ساز آورده ، مور به جمع نفقات لیل و نهار مشغول گشته و هزار دستان در چمن باغ به آواز خوش غره شده ، بلبل به گل رمزی می گفت و باد صبا در میان غمزی می کرد چون این مور ضعیف نیاز گل و ناز بلبل مشاهده می کرد ، به زبان حال می گفت از این قیل و قال چه گشاید کار در وقت دیگر آید
امام ششم علیه السلام فرمود:از کلاغ سه چیز را بیاموزید
1- پنهان داشتن آمیزش
2-صبح زود به دنبال روزی رفتن
3-حرص بر مواظبت از خود و فرار از خطرها
مکارم الاخلاق جلد 2 الباب العاشر ص73
2) حضرت رسول اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمود : که بیاموزید از کلاغ سه خصلت را
1- جماع کردن پنهان
2- بامداد به طلب روزی رفتن
3- وبسیار حذر کردن
حلیه المتقین ص115
*نه بر اشتری سوارم نه چو خر زیر بارم
{ نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم – شخصی آزاد و قانعم و زیر بار منت کسی نمی روم }
*شتر که علف می خواهد گردن دراز می کند
*شتر و رد شدن از سوراخ سوزن {بیان کاری غیر ممکن و محال }
*مرگ شتری است که در هر خانه ای می خوابد {از چنگ مرگ نمی توان فرار کرد }
*مثل شتر نقاره خانه {کسی که از هیچ سر وصدا و تهدیدی از نعره کشیدن کسی جا نمی زند }
*ارمغان مور ، پای ملخ است
وقتی ، سلیمان نبی (ع)به جایی می رفت با سپاه . آن مورچه نیز سوار بود با لشکر خویش چون نزدیک آمدند مر لشکر خود را آگاه کرد و گفت بگریزید و در سوراخ ها روید
باد گفتار مورچه را به گوش سلیمان آورد بخندید فرود آمد و آن مورچه راپیش خواند و گفت :چرا گفتی مورچگان را که بگریزند از من و از سپاه من ؟ مورچه گفت یا سلیمان!بر من خشم مگیر و بانگ بر مزن که اگر تو ملکی من نیز ملکم و حق تعالی مرا در هفت طبق زمیت مملکت داده است
* آنکه فیل می خرید پرید
سلطان محمود غزنوی سوار بر فیلی به راهی می گذشت مستی پیش آمده از سر مستی گفت : فیلت چند است ؟ گماشتگان او را گرفته محبوس کردند فردای آن روز که مستی زائل شده بود برای سیاست به حضورش آوردند سلطان گفت فیل ما را می خواستی بخری ؟ گفت شاها آن که دیروز فیل می خرید پرید و رفت
از دماغ فیل افتاده
در خلال مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاه بر روی امواج خروشان در حرکت بود از سر گین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند سطح و هوای کشتی ملوث و متعفن شد و ساکنان کشتی به ستوه آمده نزد نوح رفتند و صورت واقعه را معروض گردانیدند .
آن حضرت به درگاه کریم کار ساز مناجات فرموده ، امر الهی صادر شد که دست بر پشت پیل (فیل )فرود آورد . چند به موجب فرمان ، عمل نمود خوک از پیل متولد گشته پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت .
* کبک است سرش را زیر برف می کند
{کسی را نمی بیند و از جایی خبر ندارد و خیال می کند کسی هم او را نمی یند }
* کبکش خروس می خواند {شنگول و شاد و سر حال است }
* مثل کبک دری {خوشخرام – خوش روش }
* در حدیث دیگر منقول است که در خدمت امام رضا علیه السلام تعریف از حسن طاووس می کردند حضرت فرمودند که هیچ حیوانی حسنش زیاده از خروس سفید نیست و خروس خوش آواز تر از آن است و برکتش بیشتر است و تو را گاه می کند در وقت نماز ها و طاووس نفرین و ویل و عذاب بر خود می کند به آن گناهی که کرده است و به سبب آن مسخ شده است
* در حدیث دیگر منقول است که طاووس یمانی به خدمت حضرت صادق علیه السلام آمد حضرت از او پرسیدند که تویی طاووس ؟ گفت بلی حضرت فرمودند که طاووس مرغ شومی است که به ساحت هیچ گروهی داخل نمی شود مگر آنکه آواره کند ایشان را
* هرکسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد
محمد ابن مسلم روایت کرده که روزی در خدمت امام محمد باقر علیه السلام بودم ناگاه یک جفت کبوتر به نزد حضرت آمدند و به زبان خود صدائی کردند و حضرت جواب آنها را گفت بعد از مدتی پرواز کردند و بر سر دیوار نشستند و در آنجا نیز نر با ماده حرفی گفتند و رفتند .
از حقیقت ماجرا سوال کردم امام علیه السلام فرمود یابن مسلم هر چیز خدا خلق کرده است از مرغان و حیوانات و هر صاحب روحی اطاعت ما را زیاده از بنی آدم می کنند .
این کبوتر نر گمان بدی به جفت خود برده بود و او قسم یاد میکرد من بری ام از بد گمانی که به من می بری و او قبول نمی کرد . پس گفت راضی می شوی به محاکمه محمد ابن علی علیهما السلام ؟گفت بلی چون نزد من آمدند من حکم کردم کبوتر ماده راست می گوید و بیگناه است قبول کردند و رفتند .
فضیل ابن یسار روایت کرده است که در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم دیدم یک جفت کبوتر بیامدند نر با ماده حرفی گفت .