اون چیه که زنا میدن مردا میخورن؟ - حرس
اون چیه که مردا در میارن زنا میخورن؟ - پول
اون چیه که زنها باز میکنن مرد ها میذارن توش؟ - حساب بانکی
اون چیه که باعث میشه با اشتیاق این مطلب رو بخونی؟ - ذهن منحرف
درپى اسلامى شدن اسامى شهرها نام سوسنگرد به فاطی توپل تغییر یافت
شب عید فطر غضنفر میره رو پشت بام که ماه رو ببینه شلوارش پاره بوده از پایین داد می زنند غضنفر ما دیدیم. غضنفر میگه: هر کی دیده بخوره ما که هنوز ندیدیم!
در باغی بلبلی بر شاخ در ختی آشیانه داشت اتفاقا موری ضعیف در زیر آن درخت وطن ساخته و از بهر چند روزه مقام و مسکنی ساخته بلبل شب و روز گرد گلستان در پرواز در آمده و بربط نغمات دلفریب در ساز آورده ، مور به جمع نفقات لیل و نهار مشغول گشته و هزار دستان در چمن باغ به آواز خوش غره شده ، بلبل به گل رمزی می گفت و باد صبا در میان غمزی می کرد چون این مور ضعیف نیاز گل و ناز بلبل مشاهده می کرد ، به زبان حال می گفت از این قیل و قال چه گشاید کار در وقت دیگر آید
*نه بر اشتری سوارم نه چو خر زیر بارم
{ نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم – شخصی آزاد و قانعم و زیر بار منت کسی نمی روم }
*شتر که علف می خواهد گردن دراز می کند
*شتر و رد شدن از سوراخ سوزن {بیان کاری غیر ممکن و محال }
*مرگ شتری است که در هر خانه ای می خوابد {از چنگ مرگ نمی توان فرار کرد }
*مثل شتر نقاره خانه {کسی که از هیچ سر وصدا و تهدیدی از نعره کشیدن کسی جا نمی زند }
*ارمغان مور ، پای ملخ است
وقتی ، سلیمان نبی (ع)به جایی می رفت با سپاه . آن مورچه نیز سوار بود با لشکر خویش چون نزدیک آمدند مر لشکر خود را آگاه کرد و گفت بگریزید و در سوراخ ها روید
باد گفتار مورچه را به گوش سلیمان آورد بخندید فرود آمد و آن مورچه راپیش خواند و گفت :چرا گفتی مورچگان را که بگریزند از من و از سپاه من ؟ مورچه گفت یا سلیمان!بر من خشم مگیر و بانگ بر مزن که اگر تو ملکی من نیز ملکم و حق تعالی مرا در هفت طبق زمیت مملکت داده است
* آنکه فیل می خرید پرید
سلطان محمود غزنوی سوار بر فیلی به راهی می گذشت مستی پیش آمده از سر مستی گفت : فیلت چند است ؟ گماشتگان او را گرفته محبوس کردند فردای آن روز که مستی زائل شده بود برای سیاست به حضورش آوردند سلطان گفت فیل ما را می خواستی بخری ؟ گفت شاها آن که دیروز فیل می خرید پرید و رفت
از دماغ فیل افتاده
در خلال مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاه بر روی امواج خروشان در حرکت بود از سر گین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند سطح و هوای کشتی ملوث و متعفن شد و ساکنان کشتی به ستوه آمده نزد نوح رفتند و صورت واقعه را معروض گردانیدند .
آن حضرت به درگاه کریم کار ساز مناجات فرموده ، امر الهی صادر شد که دست بر پشت پیل (فیل )فرود آورد . چند به موجب فرمان ، عمل نمود خوک از پیل متولد گشته پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت .
* کبک است سرش را زیر برف می کند
{کسی را نمی بیند و از جایی خبر ندارد و خیال می کند کسی هم او را نمی یند }
* کبکش خروس می خواند {شنگول و شاد و سر حال است }
* مثل کبک دری {خوشخرام – خوش روش }
* برادریت بجا بزغاله یکی هفت صنار {برادری و دوستی کاری به داد و ستد ندارد – حساب حساب کاکا برادر }
* برای عید بود گوسفند قربانی {اگر گوسفندی را به مهمانی دعوت کنند برای قربانی کردن است }
* بزک نمیر بهار می آید کنبزه با خیار می آید {وعده دور و دراز دادن به کسی که اکنون نیاز مند چیزی است }
* علف به دهان بزی باید شیرین بیاید {پذیرش و قبول طرف شرط است – باید مورد پسند خاطر او قرار بگیرد }
* قصاب را غم پیه است وگوسفند را غم جان {هر که به فکر خویش است .وکوسه به فکر ریش است }
ره رو آن است که آهسته و پیوسته رود
خرگوشی لاک پشتی را به مسخره گرفت و حرکت آهسته و آرام او را مضحک توصیف کرد لاک پشت با متانت به او جواب داد حالا تو با آن تندو تیزی و چالاک و چابکی و من با همین حرکت آهسته حاضرم با تو مسابقه ای برگزار کنم ببینم تو تاچه حد موفق خواهی بود . خرگوش از پیشنهاد لاک پشت فورا استقبال کرد قرار شد از همان جایی که بودند به طرف دروازه شهر حرکت کنند تا معلوم شود کی زود تر می رسد و برنده مسابقه خواهد شد
هر دو با هم حرکت کردند خرگوش از همان اول کار دویدن را آغاز کرد تا نزدیکی دروازه ی شهر که رسید با خود گفت : من که برنده بودنم مسلم است چرا اینجا زیر این درخت قدری استراحت نکنم پس همان جا خوابید و به خواب خرگوشی رفت
ام لاک پشت به حرکت لاک پشتی خود ادامه داد تا دم دروازه شهر رسیده بود ، دید که خرگوش که احتمالا تازه از خواب بیدار شده بود شتابان دارد به طرف دروازه شهر می آید . ولی دیگر دیر شده بود و لاک پشت برنده خرگوش شر منده و بازنده را به نصیحت گرفت و گفت :
ره رو آن نیست که گهی تند وگهی آهسته رود ره رو آن است که آهسته و پیوسته رود
ضرب المثل
ü آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی - یک شکم در آدمی نگذاشتی {گربه مسکین اگر پر داشتی – تخم گنجشک از زمین بر داشتی – یعنی اگر قدرتی به دست آدم نا اهل بیفتد رعایت هیچ کس و هیچ چیز را نمی کند}
ü کله گنجشک خورده است {بسیار پر حرف است – چانه اش یک لحظه از گفتن باز نمی ماند }
ü گنجشک امسالی گنجشک پارسالی را قبول ندارد {چیزی نیاموخته می خواهد شخص با تجربه ای را آموزش دهد }
ü گنجشک روزی بودن {کسی که دست به دهن است به اندازه گذران خود در آمد دارد }
ü مغز گنجشک خورده {روده درازی می کند – بسیار حرف می زند }
ضرب المثل
کار بوزینه نیست نجاری کردن {هر کسی را بهر کاری ساختن }
میمون بازی در آوردن {اداها و کار های بی معنی کردن – رقاص بازی کردن }
میمون در حمام بچه اش را زیر پا می گذارد
{در روزگار تنگی و بد بختی مهر ومحبت نسبت به دیگران فرو کش می کند }
میمون هر چه زشت تره بازیش بیشتره {در مورد درد سرهای آدم نفهم و مزاحم نسبت به دیگران به کار می رود }