مرحوم (( میرزا علی اکبر نهاوندی )) از کتاب لئالی الاخبار نقل کرده که : شخص مؤمنی با جن مؤمنی رفیق شده بود ، آن شخص می گوید : روزی در مسجد بین صفوف مردم نشسته بودم ، ناگاه آن رفیق جنی من ظاهر شد و گفت : چگونه می بینی حال این مردمی را که در مسجدند ؟
گفتم : بعضی از اینها را می بینم که خوابند و بعضی بیدار .
گفت : برسرشان چه می بینی ؟ گفتم : چیزی نمی بینم ، پس با دست خود چشمهایم را مالید و مسح کرد و سپس گفت : (( نکاه کن )) چون نگاه کردم ، دیدم که برسر هریک از آنان کلاغی نشسته است ، اما بعضی از آن کلاغها گاه با دو بال خود چشم آن شخصی را که بر سرش بودند می پوشاند و گاه بالهای خود را از جلو چشم کنار می زند .
از رفیق جن خود پرسیدم که قضیه این کلاغها چیست ؟ و چرا این کار را انجام می دهند ؟ رفیقم گفت : این کلاغها شیطانهایی هستند که بر آن افراد ما مورند و وظیفه دارند که بر سر آنها بنشینند و هرگاه که از خدا غفلت کنند شیاطین با بالهای خود جلو چشم آنها را بگیرند .
سپس این آیه را تلاوت نمود.
« و من یغش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین »
« هرکس از یاد خدا سرپیچی کند شیطانی را بر انگیزانیم تا یار و همنشین دائم او باشد .
داستانی به نقل از امام محمد باقر(ع)
امام باقر(ع) می فرماید: ابوخالد کابلی مدتی نزد پدرم علی بن الحسین (ع) خدمت می کرد. روزی اشتیاقش را نسبت به دیدار مادرش به حضرت بازگو نمود و برای رفتن نزد او رخصت خواست.
حضرت فرمود: فردا مردی از اهل شام که صاحب شأن و جاه ومال است با دخترش که جن زده شده به سراغ طبیب این جا می اید و حاضر است مال خود را برای علاج دخترش صرف کند تو نزد او برو و بگو: من ده هزار درهم می گیرم و او را معالجه می کنم.
فردا مرد شامی با دخترش آمد و سراغ از طبیب گرفت.
ابوخالد گفت: من ده هزار درهم می گیرم و او را معالجه می کنم.
پدر قول داد که پول را بدهد. حضرت فرمود: به زودی با تو مکر می کند و به وعده اش وفا نمی کند، سپس فرمود: برو در گوش چپ دختر بگو: ای خبیث حضرت زین العابدین می فرماید: از بدن این دختر بیرون رو و دیگر بر نگرد.
ابوخالد چنین کرد. جنون دختر خوب شد سپس مال را از پدرش مطالبه کرد،اما او مسامحه نمود، چون آن مرد کوتاهی کرد حضرت فرمود: فردا باز مرضش بر می گردد به او بگو: دلیل عود بیماری آن است که به وعده ات وفا نکردی اینک اگر ده هراز درهم را در دست علی بن الحسین (ع) بگذاری من او را علاج می کنم به طوری که دیگر بر نگردد فردای آن روز به دستور آن جناب عمل کرد و گفت : آگر برگری تو را به آتش خدا می سوزانم شیطان از بدنش خارج شد و دیگر باز نگشت.
ابوخالد مال را گرفت و به جانب مادر رفت.
(علیرضا رجالی، جن و شیطان، ص 90 به نقل از شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 121.)
به نام خدا خداوند تبارک وتعالی انسان را اشرف مخلوقات نامیده است و او را از دو بعد جسمانی و روحانی تکمیل نموده است جسم او را به وجه احسن خلق نمود و بعد دیگری بر آن افزود که آن فضیلت انسان بر تمام مخلوقات است و اعلام داشت که من خلیفه و جانشین بر روی زمین قرار دادم به راستی آیا همه انسانها شایستگی رسیدن به مقام قرب الهی را دارند؟ آیا هر که چهره بر افروخت دلبری داند؟ چرا خداوند گاها ًبرخی انسانها را از چهار پایان پست تر می داند و گاهی او را از ملایک بالاتر!؟؟ در حدیث شریفی از نبی مکرم اسلام {ص} آمده است و خلق الله الانس ثلاث اصناف صنف کالبهایم و صنف اجسادهم اجساد الانس و ارواحهم ارواح الشیاطین و صنف فی ظل الله لا ظل الا ظله {نهج الفصاحه حدیث1451} خداوند آدمیان را سه گونه آفریده است یک قسم مانند چهار پایان و قسم دیگر بدن هایشان مانند بنی آدم و روح ها یشان مانند شیاطین است و قسم دیگر روزی که سایه ای جز سایه خداوند نیست در سایه او هستند کلید سعادت هر دو جهان برای انسان ، شناخت نفس خود است زمانی که انسان به خود شناسی رسید شناخت خداوند برایش بسیار راحتراست از حضرت رسول اکرم {ص} منقول است من عرف نفسه فقد عرف ربه {معراج السعاده ملا احمد نراقی} هر کس بشناسد نفس خویش رابه تحقیق شناخته است خدای خویش را براستی انسان اگر خودش را نشناسد دیگری را چگونه می تواند بشناسد چون از انسان به خودش نزدیکتر کسی نیست تو که در علم خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی خیلی از افراد مدعی هستند که من خودم را می شناسم زمانی که دلیل این ادعا را می خواهی اینگونه پاسخ خواهند داد که ما خلق شده ایم از دست و پا و چشم وگوش پوست واستخوان ورگ وپی ، وقتی گرسنه می شویم غذا طلب می کنیم وقتی تشنه می شویم آب، در سرما و گرما در راه یافتن جایی امن برای گذران هستیم. اگر حقیقت شناخت آدمی این باشد پس چه اسباب فخر فروشی بر دیگر مخلوقات خداوند داریم؟؟؟ اگر به خوردن باشد که غالب حیوانات از ما بیشتر می خورند فیل در هر شبانه روز تا 150 کیلو گرم آذوقه نیاز دارد ، شتر در هر بار آب خوردن تا 140 لیتر می تواند آب بخورد و طاقت تحمل گرما را بسیار بیشتر از انسان دارد و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا {اسرا70} ما تفضیل و برتری دادیم فرزندان آدم را بر بسیاری از مخلوقات خود پس ما باید به دنبال علت این بر تری باشیم ... می دانیم که صفاتی که در وجود انسان جمع شده است بعضی صفات بهایم هستند برخی صفات سباع و درندگان و بعضی صفات شیاطین و برخی هم صفات ملایک و فرشتگان .. ما باید صفاتی که باعث سعادت مان است را بشناسیم و در پی تقویت آنها باشیم واز آنهایی که باعث خذلان و نابودی ما هستند دوری نماییم. اگر میخواهی خودت را بشناسی بدانکه هر کسی از دو چیز آفریده شده است یکی این بدن ظاهری که تشکیل شده است از گوشت و پوست واستخوان و رگ و پی و غیر اینها و از جنس عالم محسوسات است و تشکیل شده است از چهار عنصر آب ، باد ، خاک و آتش که اینها را با چشم ظاهری می توان دید دیگری نفس است که آن را روح ،عقل ، جان ودل هم می گویند و این بعد از عالم ملکوت است واز عالم مجردات است و خداوند تبارک وتعالی با قدرت کامله خودش بین این دو ارتباط کامل برقرار نموده است و این نفس را با چشم مادی و ظاهری را نمی توان دید . حالا که دانستیم که هر شخصی از دو بخش حیات یافته است بخشی که انسان را اشرف مخلوقات نموده ، قسمت روح انسان است . وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» و از تو درباره «روح» سؤال مىکنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکى از دانش، به شما داده نشده است!» (اسراء، 85) مفسران بزرگ در گذشته و حال درباره معنی روح و تفسیر این آیه شریفه سخن بسیار گفتهاند. یکی از تفسیرها این است که پرسش کنندگان از حقیقت روح آدمی سؤال کردند؛ روح عظیمی که ما را از حیوانات جدا میسازد و برترین شرف ما است و تمام قدرت و فعالیت ما از آن سرچشمه میگیرد از آن جا که روح، ساختمانی مغایر با ساختمان ماده دارد و اصول حاکم بر آن غیر از اصول حاکم بر ماده و خواص فیزیکی و شیمیایی آن است، پیامبر(ص) مأمور میشود در یک جمله کوتاه و پر معنی بگوید: "روح از عالم امر است؛ یعنی خلقتی اسرارآمیز دارد. (تفسیر نمونه، ج 12، ص252 ) این که گفته شد روح از عالم امر است، معنایش این است که روح، موجود مجرد است و در پیدایش متوقف بر ماده و مادیات نیست، بلکه با امر و مشیت الهی دفعتاً موجود میشود. چنان که قرآن میفرماید: "انّما أمره اذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون"؛ فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: موجود باش، آن نیز بی درنگ موجود میشود. (یس،82) بنابر،این تفسیر مراد از روح در این آیه شریفه روح انسان است علامه طباطبایی میفرماید: "قل الروح" پاسخ کافی است از سؤال از روح و آن این که روح از مقوله امر است که فقط با امر الهی دفعتاً موجود میشود. لذا معنای "مااوتیتم من العلم الا قلیلاً" این است که علم به روح ،که خداوند به شما داده، اندکی از بسیار است، چون روح موقعیتی در عالم وجود دارد و آثار و خواصی در این عالم بروز میدهد که بسیار بدیع و عجیب است و شما از آن آثار بی خبرید ( ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 333) روح انسانی، مجرد از ماده است و تعلقش به بدن تعلق تدبیری است، و پس از زوال روح حیوانى که بخار است، تعلقش قطع می شود و در قبر همین روح تعلق می گیرد بدون روح حیوانى، و پرسش و سؤال می شود از او و چون کسانى که سؤال کردند، معناى مجرد را درک نمىکنند،لذا جواب اینها "قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی" است. (أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 301) روح در قرآن دارای معانی متفاوتی است و مهمترین معنی همان روح انسانی مجرد از ماده است با توجه به مطالب فوق به بحث حدیث مورد بحث بر می گردیم قرآن کریم در سوره اعراف در آیه شریفه179 می فرماید: " وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ" صاحب تفسیر شریف نور در توضیح این آیه فرموده اند: هدف اصلى آفرینش، خداپرستى و عبودیّت است، ولى نتیجه اى کار بسیارى از انسانها در اثر عصیان، طغیان و پایدارى در کفر و لجاجت، دوزخ است، گویا که در اصل براى جهنّم خلق شدهاند. گروه اول را گه در حدیث آمده بوده است انسانهایی هستند که مانند چهارپایانند و در این آیه شریفه برخی از ویژگی های این افراد بیان گردیده است آرى، انسانهایى که هویّت انسانى خود را از دست داده اند، جایگاهى جز آتش براى آنان نمى باشد، انسان در داشتن چشم، گوش و زبان، شبیه حیوان است، ولى کیفیّت و هدف بهره بردارى انسان از نعمتها باید بهتر و بیشتر باشد، وگرنه همچون حیوان بلکه پست تر از آن است. انسان باید علاوه بر ظاهر، ملکوت را ببیند و علاوه بر سر و صداهاى ظاهرى، زمزمه هاى باطنى و معنوى را بشنود. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا خداوند تمام بندگانش را مطیع و موحّد نیافرید؟حضرت فرمودند: اگر چنین مى شد، دیگر ثواب و عقاب معنا نداشت، زیرا آنان مجبور بودند و اختیارى نداشتند، امّا خداوند انسان را مختار آفرید و علاوه بر عقل و فطرت، با تعالیم پیامبران و کتب آسمانى مسیر هدایت او را روشن نمود و او را به طاعت فرمان داد و از نافرمانى نهى کرد، تا فرمانبرداران از عاصیان مشخّص شوند. گرچه تمام اسباب طاعت و عصیان را خداوند آفریده، امّا به چیزى امر یا نهى نکرده مگر آنکه انسان مى تواند ضد آن را نیز انجام دهد و مجبور نباشد. آرى، تکلیف پذیرى تنها ارزش و وجه امتیاز انسان از دیگر موجودات است. 1- فرجام بسیارى از انسانها و جنّیان، دوزخ است. «ذرأنا...» 2- جنّ هم مثل انسان، تکلیف و اختیار، کیفر و پاداش دارد. «من الجنّ و الانس» 3- ملاک انسانیّت، فهم پذیرش معارف و تکالیف دینى است، وگرنه انسان مانند حیوانات است. «اولئک کالانعام» 4- کسى که با وجود توانایى از نعمتهاى الهى بهره اى صحیح نبرد، بدتر از موجودى است که اساساً فاقد آنهاست. «بل هم اضلّ» 5 - انسانهاى غافل و بى بصیرت، (در بى تفاوتى، شکم پرستى، شهوت پرستى، استثمار شدن و محرومیّت از لذّت معرفت) مانند چهارپایان مى باشند. «اولئک کالانعام» 6- غافلان، از حیوانات هم بدترند. «بل هم أضلّ اولئک هم الغافلون» 7- انسانهاى بى بصیرت، از هدف، خدا، خود، امکانات، آخرت، ذریّه، آیات الهى، قانون خدا، الطاف گذشته و گناهان خویش غافلند. «اولئک هم الغافلون» 8 - دوزخى شدن بسیارى از انسانها، به خاطر بهره نبردن از نعمتهاى الهى در مسیر هدایت و کمال است. زیرا با داشتن چشم، گوش و دل، خود را به غفلت زده اند. «اولئک هم الغافلون» قسمت دوم حدیث افرادی هستند که جسمشان انسان است ولی روحشان شیطان وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ {سوره انعام آیه112} و بدینگونه براى هر پیامبرى دشمنانى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم، که بعضى از آنان به قصد فریب، سخنان آراسته را به بعضى دیگر القا مىکنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنین نمىکردند. پس آنان را با افترایشان واگذار. شیطان" از ماده "شطن" به معنای دوری گرفته شده است. شیطان چون از کارهای خیر فاصله گرفته و از رحمت خدا دور شده، به این نام خوانده شده است. [مجمع البحرین، ماده ی شطن.] شیطان اسم جنس (عام) است و ابلیس اسم خاص و علم. به عبارت، دیگر شیطان به هر موجود موذی، منحرف کننده، سرکش و طغیانگر خواه از نوع انسان باشد یا غیر انسان گفته می شود. ابلیس نام شیطانی است که حضرت آدم را فریب داد و اکنون هم با لشکریان خود در کمین انسان هاست. [شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن، ج2، 490؛ بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قر آن، ص12.] صحاح اللغة می گوید: هر سرسختی که از حق و حقیقت روگردان باشد، چه از افراد انسان، چه از جن و چه از حیوانات، شیطان است. [صحاح اللغة، باب النون، فصل الشین، ماده ی شطن، ج5، ص 2144] از موارد استعمال واژه ی شیطان در قرآن کریم، هم استفاده می شود که شیطان به موجود موذی و مضر گفته می شود. موجودی که از راه راست برکنار بوده و در صدد آزار دیگران است. چنانچه در قرآن آمده: «انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء...». [مائده، 91.] شیطان می خواهد بین شما، دشمنی و بغض و کینه ایجاد کند... . در قرآن کریم، شیطان به موجود خاص اطلاق نشده، بلکه حتی به انسان های شرور و مفسد هم شیطان گفته شده است. «و کذالک جعلنا لکل نبی عدواً شیاطین الانس و الجن». [انعام، 112.] و بدین سان ما برای هر پیامبری دشمنی از شیطان های انسانی و یا جن قرار دادیم. از این که به ابلیس هم شیطان گفته شده، به خاطر فساد و شرارتی است که در وجود او قرار دارد. [بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص 13 – 14.] واژه ی شیطان حتی به میکروب ها هم اطلاق شده است. «لاتبیتوا القمامة فی بیوتکم... فانها مقعد الشیطان». [ری شهری، محمد، میزان الحکمة، ج13، ص6340.] زباله ها را شب در خانه های خود نگه ندارید؛ زیرا زباله جایگاه شیطان است. از آن جا که زباله محل تجمع حیوانات و حشرات موذی است، از آن تعبیر به شیطان شده است. علاوه بر اینها، خداوند در قرآن کریم در آیات فراوان پیروی از هوای نفس ، حسد ، غضب، تکبر ، منافقان و ... را نیز شیطان خوانده است. [موسوی غروی، محمد جواد، آدم از نظر قرآن، ج2، فصل 9، اطلاقات شیطان، ص327 – 39] بنابراین، به نظر می رسد شیطان معانی مختلف دارد که یکی از مصداق های روشن آن ابلیس و لشکریان او است و مصداق دیگر آن ، انسان های مفسد و منحرف کننده اند، و البته در پاره ای از موارد به معنای میکروب های موذی نیز آمده است. [بیستونی، محمد، شیطان شناسی از دیدگاه قرآن کریم، ص13 – 14.] به بیان دیگر، شیطان در معنای اصلی گویا مفهوم وصفی دارد؛ یعنی "شرور" ، و در قرآن کریم شیطان به همین معنا بکار رفته است. جز این که گاهی در مورد خود ابلیس و گاه با معنای عام در مورد هر موجود شروری که شرارت در او ملکه ی راسخ گردیده است. پس ممکن است شیطان از جن یا انس باشد و در میان شیاطین جن فرد ممتازی وجود دارد که در شیطنت مقام عالی دارد و او ابلیس است. [مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن ج1-3، ص297-298.] نتیجه: شیطان به موجودی گفته می شود که حالت سرکشی و سرسختی دارد و در عین حال فتنه انگیز و گمراه کننده است و ممکن است از نوع انسان، جن و حیوان و یا هر نوع دیگر باشد و منظور از "شیطان انس" انسان هایی هستند که دارای چنین ویژگی هستند. در انتهای حدیث شریف آمده است و صنف فی ظل الله لا ظل الا ظله و ِقسم دیگر روزی که سایه ای جز سایه خداوند نیست در سایه او هستند و به حق می توان گفت این افراد جسماً و روحاً انسان هستند تعبیر ظل الله در روایات شیعه فراوان آمده است؛ مانند «ظل الله سبحانه فی الآخرة مبذول لمن أطاعه فی الدنیا».[ تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 183، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366ش] «... قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ بِکَلِمَةٍ یُلْطِفُهُ بِهَا وَ فَرَّجَ عَنْهُ کُرْبَتَهُ لَمْ یَزَلْ فِی ظِلِّ اللَّهِ الْمَمْدُودِ عَلَیْهِ (مِنَ الرَّحْمَةِ) مَا کَانَ فِی ذَلِکَ»؛[ وسائل الشیعة، ج 16، ص 176.] رسول خدا (ص) فرمود هر که برادر مؤمن خود را با سخن مهر آمیز گرامى دارد، یا برآورد از او حاجتى، یا آن که از او یک گرفتارى بگشاید، پیوسته رحمت بر سر او سایه گستردهاى دارد تا در کار انجام حاجت او است ظل در این موارد به معنای در پناه و در حمایت بودن است: «...وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ یَمْکُثُ فِی ظِلِّهِم...» [ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 99، ص 108، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.] و مرا از کسانی قرارده که دست به دامان آنها(ائمه) شده اند و در سایه حمایت آنها قرار گرفته اند به طور طبیعی آن که در ظل و سایه معصومان باشد، در ظل و سایه خدا نیز خواهد بود؛ چرا که معصومان هم، نماد و تبلوری از سای? رحمت پروردگارند، اما به صورت مطلق نمی توان گفت گه هر جا که واژه سایه خدا آمده، منظور از آن معصومان هستند؛ به این دلیل که: «قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) مَنْ مَشَى فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ أَظَلَّهُ اللَّهُ بِخَمْسَةٍ وَ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَک...»؛[ کلینی، کافی، ج 2، ص 197، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.] امام باقر (ع) فرمود: هر کس در راه حاجت برادر مسلمانش گام بردارد، خدا او را در زیر سایه 75 هزار فرشته قرار می دهد. همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است: هر که از خدا بسیار یاد کند، خدا او را در بهشتش زیر سایه خود می گیرد.[ همان، ص 122، «عَنْ دَاوُدَ الْحَمَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَظَلَّهُ اللَّهُ فِی جَنَّتِهِ] یعنی روزی که هیچ پناهگاهی جز خدا نیست بنابراین، ظل وسایه در این موارد به معنای لغوی و مصطلح نیست تا ازآن شبهه جسمیت خداوند پیش آید بنابراین ای برادر و خواهر دینی مواظب باشیم که در انتخاب مسیر زندگی ، صنف سوم را برگزینیم و در آن مسیر حرکت نماییم که خیر دنیا و آخرت در آن است .
سلام
گاهی افرادی مراجعه می نمایند و درباره سحر و جادو وطلسم سوالاتی دارند که حاکی از استیصال و در ماندگی است
وقتی علت را جویا می شوی دلایلی می آورند که شاید ابتدا کمی گنگ باشد
مثلا میگویند اختلاف بین خانواده
ندا شتن کسب و کار
شوهر نکردن دختر
زن نگرفتن پسر ...
گیر و گرفتاری روزمره
برکت نداشتن در آمد
سحر چیست و از چه زمانی پیدا شده؟
در اینکه سحر چیست، و از چه تاریخی به وجود آمده؟ بحث فراوان است این قدر میتوان گفت که سحر از زمانهای خیلی قدیم در میان مردم رواج داشته است، ولی تاریخ دقیقی برای آن در دست نیست، و نیز نمیتوان گفت چه کسی برای نخستین بار جادوگری را به وجود آورد؟ ولی از نظر معنی و حقیقت سحر میتوان گفت: سحر نوعی اعمال خارق العاده است که آثاری از خود در وجود انسانها به جا میگذارد و گاهی یکنوع چشمبندی و تردستی است، و گاه تنها جنبه روانی و خیالی دارد
سحر از نظر لغت به دو معنی آمده است
1-به معنی خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستی و به تعبیر قاموس اللغه سحر یعنی خدعه کردن
2- کل ما لطف و دق: آنچه عوامل آن نامرئی و مرموز باشد
در مفردات راغب که مخصوص واژههای قرآن است به سه معنی اشاره شده:
1- خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت، همانند شعبده و تردستی
2- جلب شیطانها از راههای خاصی و کمک گرفتن از آنان
3- معنی دیگری است که بعضی پنداشتهاند و آن اینکه: ممکن است با وسائلی ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا انسان را بوسیله آن به صورت حیوانی در آورد، ولی این نوع خیال و پنداری بیش نیست و واقعیت ندارد
از بررسی حدود 51 مورد کلمه سحر و مشتقات آن در سورههای قرآن از قبیل: طه، شعراء، یونس و اعراف و... راجع به سرگذشت پیامبران خدا: موسی، عیسی و پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به این نتیجه میرسیم که سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم میشود:
آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستی و شعبده و چشمبندی است و حقیقتی ندارد چنانکه میخوانیم
1- فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعی: (ریسمانها و عصاهای جادوگران زمان موسی در اثر سحر، خیال میشد که حرکت میکنند) سوره طه آیه 66 و در آیه دیگر آمده است فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم (هنگامی که ریسمانها را انداختند چشمهای مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند) (اعراف آیه 116) از این آیات روشن میشود که سحر دارای حقیقتی نیست که بتوان در اشیاء تصرفی کند و اثری بگذارد بلکه این تردستی و چشمبندی ساحران است که آنچنان جلوه میدهد .
2- از بعضی از آیات قرآن استفاده میشود که بعضی از انواع سحر به راستی اثر میگذارد مانند آیه فوق که میگوید آنها سحرهائی را فرا میگرفتند که میان مرد و همسرش جدائی میافکند (فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه) یا تعبیر دیگری که در آیات فوق بود که آنها چیزهائی را فرا میگرفتند که مضر به حالشان بود و نافع نبود (و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم)
ولی آیا تاثیر سحر فقط جنبه روانی دارد و یا اینکه اثر جسمانی و خارجی هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشارهای به آن نشده، و لذا بعضی معتقدند اثر سحر تنها در جنبههای روانی است
وقتی که به منابع دینی مانند قران رجوع می کنیم می بینیم در این کتاب شریف به کرات از کلمه سحر نام برده است
ولی آنچه مهم است
1} سحر وجود دارد
2} سحر تاثیر دارد
برای نمونه آیه 102 سوره مبارکه بقره را مورد بررسی قرار خواهیم داد
(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم میخواندند پیروی میکردند، سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) کافر نشد، و لکن شیاطین کفر ورزیدند و به مردم تعلیم سحر دادند (و نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت نازل شد پیروی کردند، (آنها طریق سحر کردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد میدادند) و به هیچ کس چیزی یاد نمیدادند مگر اینکه قبلا به او میگفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم، کافر نشوید (و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید) ولی آنها از آن دو فرشته مطالبی را میآموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیفکنند (نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند) ولی هیچگاه بدون فرمان خدا نمیتوانند به انسانی ضرر برسانند، آنها قسمتهائی را فرا میگرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت، و مسلماً میدانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد بهرهای در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن میفروختند اگر علم و دانشی میداشتند.
از احادیث استفاده مى شود که در زمان سلیمان (ع) پیامبر، گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند و سلیمان دستور داد که تمام نوشته هاى آن ها را جمع آورى و در محل مخصوصى نگه دارى کنند. پس از وفات سلیمان گروهى آن ها را بیرون آورده، با بهره گیرى از آن ها به تکذیب حضرت سلیمان پرداخته و پیامبر بودن او را منکر شده و به اذیت و آزار مردم پرداختند.
هنگامى که پیامبر اسلام(ص) ظهور کرد اعلام نمود که سلیمان از پیامبران است. برخى از علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمى کنید که مى گوید سلیمان پیامبر است در صورتى که او ساحر بوده است! آیات فوق به آنها پاسخ داد.و برخی از بنی اسرائیل نیز به جای پیروی از تورات به سراغ سحر و جادو رفتند.
این کار چنان شهرت و گسترش یافت که یهود زمان پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله نیز سلیمان را ساحری زبردست میدانستند و او را به عنوان پیامبر نمیشناختند! این آیه، گناه و انحراف رها کردن تورات و پیروی از شیاطین سحر آموز را بیان میکند که یهود به جای تورات از آنچه شیاطین در زمان سلیمان بر مردم میخواندند، پیروی میکردند. آنان برای توجیه کار خویش، نسبت سحر به سلیمان نیز میدادند، در حالی که سلیمان مرد خدا بود و کارش معجزه، و شیاطین در جهت مخالف او و کارشان سحر بود .
علاوه بر آنچه گذشت، یهود از منبع دیگری نیز به سحر دست یافتند. بدین طریق که خداوند دو فرشته را به نام «هاروت» و «ماروت» به صورت انسان در شهر «بابل» در میان مردم قرار داد که روش ابطال و خنثی سازی سحر و جادو را به آنان بیاموزند. امّا برای این کار لازم بود ابتدا آنان را با سحر آشنا سازند.
چون انسان تا فرمول ترکیبی چیزی را نداند، نمیتواند آن را خنثی نماید؛ لذا فرشتهها، ابتدا طریق سحر و سپس طریقه ابطال آن را میآموختند و قبل از آموزش با شاگردان خود شرط میکردند که از آن سوء استفاده نکنند و میگفتند: این کار مایهی فتنه و آزمایش است، مبادا در مسیر مبارزه و خنثی سازی، خودتان گرفتار شوید. امّا یهود از آن آموزش سوء استفاده نموده و از آن برای مقاصد ناشایست بهره بردند و حتّی برای جدایی میان مرد و همسرش بکار گرفتند.
نکات تفسیری
1- سحر و قدرت الهی
همانند همه چیز سحر هم تحت سیطره قدرت الهی است و ساحر با داشتن علمِ سحر، از دایرهی قدرت الهی خارج نیست و بدون ارادهی خدا قادر به انجام کاری نیست و به کسی نمیتواند ضرری برساند، ولی از آنجایی که خداوند برای هر چیز اثری قرار داده است، سحر و جادو نیز میتواند اثرات سویی داشته باشد که از آن جمله تأثیر آن بر روابط زناشویی و خانوادگی است .
2-ابطال سحر
یاد گیری سحر به جهت ابطال سحر مجاز است؛ همانند پزشکی که با علل بیماریها آشنا میشود تا بتواند با آن مبارزه کند. هاروت و ماروت هم سحر را به جهت ابطال آن به مردم میآموختند .
همانند همه چیز سحر هم تحت سیطره قدرت الهی است و ساحر با داشتن علمِ سحر، از دایرهی قدرت الهی خارج نیست و بدون ارادهی خدا قادر به انجام کاری نیست و به کسی نمیتواند ضرری برساند، ولی از آنجایی که خداوند برای هر چیز اثری قرار داده است، سحر و جادو نیز میتواند اثرات سویی داشته باشد که از آن جمله تأثیر آن بر روابط زناشویی و خانوادگی است
3- تخصص در کنار تعهد
تخصص اگر با دین و اخلاق و تعهد همراه نباشد نتایج خسارت باری را در پی خواهد داشت. آن دو فرشته وقتی که وقتی به مردم دانش سحر را برای ابطال آن میآموختند این مهم را یاد آور میشدند که «ما وسیله آزمایش هستیم پس کفر نورز» یعنی این دانش را ابزاری برای ضرر به دیگران و استفاده های ناروا قرار ندهید.
4- تفرقه انداختن میان زن و شوهر، کاری شیاطینی و در حدّ کفر است
5- سحر و جادو واقعیّت دارد و در زندگی انسان م?ثّر است
استفتاآت
آیت الله سیستانی
پرسش: سحر وجادوچه حکمی دارد ؟
پاسخ: سحر وجادواز محرمات ومعاصی کبیره است و جایز نیست .
آیت الله محقق کابلی
سوال : سحر و یاد گیری آن [سحر و جادو] آیا سحر و جاود حقیقت دارد؟ آیا همه آنچه از اوهام وخیالات را که مردم سحر وجاود می نامند درست است ؟
پاسخ دهنده: معظم له
سحر و جاود حقیقت دارد ومؤثر است و شرعا آموختن و به کار بردن آن حرام است؛ مگر اینکه برای ابطال سحر از خود و دیگران باشد که در در این صورت یاد گرفتن آن به قدر ضرورت اشکال ندارد .
آیت الله خامنه ای
س 1232: آیا یاد گرفتن سحر و عمل به آن جایز است؟
ج: علم سحر و یادگرفتن آن حرام است مگر آنکه به منظور غرض عقلایى و مشروع باشد
آیت الله بهجترحمه الله
آیا جادو و سحر واقعیت دارد و در صورت وجود، آیا حرام است؟
ج. بله، واقعیت دارد و حرام است
التماس دعا
محمّد بن علی بن الحسین(ع)، ملقب به باقر و کنیه ابو جعفر فرزند امام سجاد(ع) است. برخى روز تولد آن حضرت را در مدینه اول ماه رجب مصادف با روز جمعه میدانند و برخى دیگر، سوم صفر دانستهاند. پدر ایشان امام سجّاد(ع)، پیشوای چهارم شیعیان و مادرش «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی(ع) است؛ لذا هم از جهت پدری و هم از جهت مادری فاطمی و علوی است.
در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 رحلت کرد.
قال الامام ابو جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام
جَاهِد هَوَاک کمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّک. عیون اخبار الرضا2،ص51.
با هوای نفسانی خود مبارزه کن همانگونه که با دشمنت مبارزه می کنی
جهادی مانند مبارزه با نفس نیست
لا فَضیلَةَ کالجِهادِ ، ولا جِهادَ کمُجاهَدَةِ اَلهَوی .
تحف العقول ص 286. مستدرک الوسائل میرزا حسین نوری ج 11 ص 143.َ
فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست.
یااَبا جَعفَرٍ یامُحَمَّدَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الباقِرُ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا
وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
یک سخنران معروف در یک جلسهای یک اسکناس در جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب! من این اسکناس را به یکی از شماها خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم.
سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید: چه کسی هنوز حاضر است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز دستهای حاضرین بالا رفت.
این بار مرد، اسکناس را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ باز دست همه بالا رفت. سخنران گفت: دوستان من! با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم چیزی از ارزشهای اسکناس کم نشد و همه شما خواهان آن هستید و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همینطور است. -
ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبرو میشویم، خم میشویم، مچاله میشویم، خاک آلود میشویم و احساس میکنیم که دیگر ارزش نداریم. ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده است، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز برای افرادی که دوستمان دارند آدم با ارزشی هستیم
جن نیز مانند انسان موجودی انتخابگر است که بر سر دو راهی قرار میگیرد، بنابراین، برای انتخاب راه صحیح نیازمند پیامبرانی است که راه راست و مسیر هدایت را به او نشان دهند.
در روز قیامت خطاب به جن و انس گفته میشود: «یمعشَر الجنِّ و الانسِ ألَم یَأتِکم رسلُ مِنکم یَقُصّون عَلیکُم ءایتی ...». (انعام، 130) با استناد به این آیه مشخص میگردد که جنّها با بهرهمندی از قدرت شعور در قبال اعمال خویش مسئوول هستند و مورد بازخواست قرار میگیرند؛ بنابراین باید مانند انسانها به وسیله پیامبر یا وصی او به تکالیف خود آگاه گردند تا در صحنه قیامت پاسخگوی اعمال خود باشند.
برخی از مفسرین معتقدند این آیه بر آمدن پیامبرانی از جنس جن و انس تصریح دارد (طباطبایی، 1364: 7، 488)
و برخی دیگر خطاب آیه را متوجه جن و انس دانستهاند و علت اینکه در قرآن درباره پیامبرانی از جن سخن آمده، در حالیکه پیامبران انسان هستند این است که جانب انسان را غلبه داده است. (طبرسی، 1349: 8، 216؛ میرزا خسروانی، بیتا: 3، 162) از طرف دیگر با توجه به آیاتی از سوره جن (13-28) معلوم میگردد که قرآن و تعالیم اسلام برای جنّ و انس است و مانعی ندارد که رسولان و نمایندگانی از خود آنها از طـرف پیامبـر(ص) مأمـور دعـوت آنان بوده باشند. (مکارم شیرازی و دیگران، 1376: 1، 442؛ همان: 2، 382)
برخی از آیات، اعتقاد جنّها به دیگر پیامبران اولواالعزم را بیان میکنند، مانند آیه «قالوا یقَومَنا إنا سَمِعنا کُتبا أنزِلَ مِن بَعدِ مُوسی مصدِّقاً لِما بَینََ یدیه یَهدی إلی الحَقِّ و إلی طَریقٍ مُستقیمٍ». (احقاف، 31)
منظور از کتاب نازل شده بعد از موسی(ع) قرآن کریم است که تورات و کتب آسمانی پیشین را تصدیق میکند و جنّها به دین موسی(ع) و کتاب او ایمان داشتند.
در آیاتی از سورههای نمل (17 و 39) و سبأ (12) به داستان حضرت سلیمان(ع) و جنّهایی که تحت فرمان او بودند اشاره شده است.
بنابراین، جنّ هم مانند انسان، مکلّف است و باید به تکالیف خود آگاه گردد؛ به همین جهت آنها نه فقط به پیامبران اولواالعزم و کتب آنها ایمان داشتند بلکه با استفاده از تعالیم پیامبران، به وظایف خود عمل میکردند.
دود اگر بالا نشیند کسرشان شعله نیست
جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است
شصت و شاهد هردو دعوای بزرگی می کنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است
آهن و فولاد ازیک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد،دیگری نعل خراست
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن
روی دریا کف نشیند،قعر دریا گوهر است
زمخشری که از مشهورترین مفسرین اهل سنت است در تفسیر خود به نام کشاف چنین می گوید:
أنها لما نزلت «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی» قیل یا رسول الله من قرابتک هولاء الذین وجبت علینا مودتهم؟ قال: علی و فاطمة و ابناهما: و قال صلی الله علیه و آله یعنی رسول الله:
«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا،هر کس بر محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته است (یعنی مقام و درجه شهید را داراست).
الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له،آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا برود آمرزیده شده و بخشوده از دنیا رفته است.
الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مستکمل الایمان، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است.
الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا رود ملک الموت یعنی فرشته مرگ او را بشارت و مژده به بهشت می دهد و نیز دو فرشته دیگر که مأموران سؤال در قبر هستند همین بشارت را به او می دهند
الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا برود او را با عزت و احترام و اکرام به سوی بهشت می برند آن چنانکه تازه عروس را به خانه داماد برند
الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده می شود
الا و من مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکته الرحمة، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا برود خدا قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد
الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة، آگاه باشید هر کس بر محبت آل محمد از دنیا برود بر طبق سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته است
الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله، آگاه باشید هر کس بر عداوت آل محمد از دنیا برود روز قیامت در حالی وارد عرصه می شود که در پیشانی او نوشته شده: «مأیوس از رحمت خدا».
الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، آگاه باشید هر کس بر دشمنی و بغض آل محمد از دنیا رود کافر از دنیا رفته است.
الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة».آگاه باشید هر کس با عداوت و دشمنی بر آل محمد از دنیا برود، هرگز رایحه و بوی بهشت را استشمام نخواهد نمود.