ضرب المثل
یابوی پیش آهنگ آخرش توبره کش می شود
{در مورد کسانی گفته شده که در زندگی خود تند میرانند و زود می مانند }
یابو برش داشته {خود را قوی تر از آنچه هست پنداشتن – مغرور شد – خود را گم کرده }
مگر به اسب شاه یابو گفته ام {چرا به تو بر خورده – سخنی بجا و درست گفته ام }
مثل یابو {کسی که سرش را زیر انداخته میرود و زیر پا وجلو خود را نگاه نمی کند }
مثل قاطر {کسی که زنجیر های سنگینی از طلا و نقره و زینت هایی بر خود می آویزد }
قاطر پیش آهنگ آخرش توبره کش می شود { هر کسی تند تر راه برود زود تر خسته و کوفته می شود }
قاچ زین را بگیر نیفتی اسب سواری پیش کشت
{کاری را که به عهده گرفته ای زود تر انجام بده به بقیه اش کاری ندارم }
دندان اسب پیش کشی را نمی شمارند {به کم و زیاد و یا بد و خوب هدیه ایراد نمی گیرند}
جان کندن خر و خوردن یابو {زحمت را یکی می کشد و استفاده اش را دیگری می خورد }
به دندان اسب پیش کشی نگاه نمی کنند {باید به کردار نیک مردم توجه داشت نه به میزان آن
به اسب شاه یابو گفتن{ حرف بر خورنده ای به کسی زدن – آدم مغروری را رنجاندن }
اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن { اصل مطلبی را گذاشتن و دنبال نشانه های آن رفتن }
اسب پیشکشی رل دندانش را نمی شمارند {به هدیه و بخشش کسی هر چند نا چیز باشد ایراد نمی گیرند}
از اسب افتاده ایم ولی از اصل نیفتاده ایم {اگر چه دچار فقر وتنگدستی شده ایم ولی نجابت و انسانیت خود راحفظ کرده ایم}
هر که را بخت بر گردد اسبش اندر طویله خر گردد
اسب دونده ،جوی خودش را زیاد می کند {هر کسی زحمتی را متحمل شود به نفع خودش تحمل کرده است }
روزی تو اگر به چین باشد اسب کسب تو زیر زین باشد
آن گربه مصاحب بابا از آن تو و آن قاطر چموش لگد زن از آن من
حدیث
سر نشان داغ بودن بر دست های چهار پایان و بچه قاطر ها
محضر مبارک حضرت ابی عبد الله علیه السلام عرض شد : در میان دست های چهار پایان نشانی می بینم مانند نشان داغ ، این جهتش چیست ؟
حضرت فرمودند :آن نشان دو طرف سوراخ بینی آنها است چه آنکه چهار پایان در شکم مادر سر نگونند و اطراف بینی آنها میان دستها ی آنها چسبیده و از این جهت نشانی در آن جا بهم رسیده به خلاف آدمی که در شکم بینی مستوی القامه و راست می باشد و به خاطر همین است که حق تعالی در قرآن می فرماید لقد خلقنا الانسان فی کبد یعنی ما انسان را در شکم مادر مستوی القامه آفریدیم و غیر فرزند آدم ،اولاد حیوانات در شکم مادرشان در پشت و دو دستشان مقابلشان می باشد .
علل الشرایع ج 2 ص 583
داستان
اگر قاطر های کسی را رم ندهی کسی باتو کار ندارد
ملا نصر الدین از کنار قبرستانی عبور می کرد پایش به سنگ قبری گرفت ، به رو در افتاد ، تمام سر و صورتش پر از گرد وخاک شد در این حال به خاطرش رسید که خوب است خود را به مرده قلمداد کند بلکه نکیر و منکر بیایند و او ببیند آنها چه شکلی هستند در این خیال بود که از دور صدای پای قاطر هایی به گوش می رسید تصور کرد که صدای نکیر و منکر اسشت پس از ترس رو به فرار گذاشت و در میان قبری مخفی شد قاطر ها که نزدیک شده بودند بار آنها هم چینی و شکستنی بود نا گاه ملا از میان قبر بلند شد قاطر ها رم کردند و بارها بر زمین افکنده و پراکنده شدند قاطر چی ها که این پیش امد را دیدند سخت خشمگین شده و کتک مفصلی به او زدند
ملا با سر و روی خونین به خانه آمد زنش از او پرسید کجا بودی که به این روزگار گرفتار شده ای ؟ملا گفت رفته بودم به ان دنیا ببینم چه خبر است زنش پرسید خوب آن جا چه خبر بود ؟ گفت اگر قاطر های کسی را رم ندهی خبری نیست و کسی به کسی کار ندارد
صفات اسب
1-با عزت و با شرف ا ست
2-همت بلندی دارد
3-تعلیم قبول می کند
4- بسیار نجیب است بطوریکه با محارم خود عمل انجام نمی دهد
5- نسبت به صاحبش با ادب است بطوریکه صاحبش بر پشت او سوار است بول و نجاست نمی کند
6-شان صاحب خود را ملاحظه می کند
7- قوه بینایی قوی دارد
8- متکبر و مغرور است
9-پر شهوت است
10- حیوانی است بی وفا به طوریکه اگر صاحبش در جنگ کشته شود و از پشت او بیافتد به دیگری سواری می دهد
{مگر اسبهای ائمه و پیامبران که استثناء هستند }
افسارش از من است
اسبی در اسب دوانی پیش افتاد . مردی از شادی برجست و تکبیرگفت . کسی که پهلوی او بود گفت این اسب از تو است؟
گفت : نه اما لگام او از من است .
اسب نخریده آخور نبند
مردی یک روز به فکر افتاد اسبی بخرد با خودش می گوید (( چه خوب است اول یک آخور برایش بسازم تا وقتی آن را خریدم راحت باشم ))
بلند می شود و با خشت وگل مشغول ساختن آخور برایش می شود .
در این موقع زنش می رسد و می بیند شوهرش دارد آخور می سازد . رو می کند به مرد و می گوید هر وقت اسب خریدی باید اول بدهی من سوار شوم بروم حمام . مرد ناراحت می شود ومی گوید تو هیکلت سنگین است و اسبی که من می خواهم بخرم نو زین است اگر تو سوار شوی می بُرد . زن می گوید محال است باید بدهی من سوار شوم و حمام بروم .
خلاصه یکی مرد بگو یکی زن . تا دعوایشان می شود و مرد کتک مفصلی به زن می زند .
از سر و صدای زن ، همسایه ها جمع می شوند و مانع کتک کاری آنها می شوند . بعد که علت را جویا می شوند و زن حکایت را می گویند همسایه ها با تمسخر می گویند هنوز اسب نخریده آخورش را می بندد.