اگر کریستف کلمب با زن ایرانی ازدواج کرده بود
چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای باید وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات ذیل می گذراند:
کجا داری میری؟
- با کی داری می ری؟
- واسه چی می ری؟
- چطوری می ری؟
-برای کشف چی می ری؟
- چرا فقط تو می ری؟
.
.
- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!
- می تونم منم باهات بیام؟!
-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟؟؟
- بده لیستو ببینم!!!!!
- حالا کِی برمی گردی؟
- واسم چی میاری؟
.
.
- تو عمدا این برنامه رو بدون من ریختی? اینطور نیست؟!
- جواب منو بده؟
- منظورت از این نقشه چیه؟
-نکنه می خوای با کسی در بری؟؟؟؟؟
-چطور ازت خبر داشته باشم؟
-چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟؟؟
-راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟؟؟!!!!
.
.
-- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟
-مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟؟؟
- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!
-خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟؟؟؟!!!!
- - من هنوز نمی فهمم? مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!
-چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟
.
.
-اصلا من می خوام باهات بیام!!!!
-فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!!
-واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!!!
- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!!!
-خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!!!!!
.
.
- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟؟