با توجه به این که خداوند حکیم است [1] و از شخص حکیم کار عبث و بیهوده سر نمی زند؛ [2] از این رو شیعه بر این باور است که همه احکام بر اساس مصالح و مفاسد بیان شده اند. [3] در مورد موضوع سؤال با توجه به برخی از آیات و روایات به دو نمونه از علت حرمت اشاره می نماییم:
1. خداوند در قرآن می فرماید: "وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِث"؛ [4] و (پیامبر) چیزهاى پاکیزه را بر آنها حلال مىکند و چیزهاى ناپاک (خبائث) را حرام.
ظاهر این است که منظور از خبث در آیه شریفه چیزی است که واقعاّ پلید و زشت باشد که شارع آن را بیان نموده است، نه هر چیزی که طبع از آن تنفر داشته باشد؛چون طبع انسان بر اساس زمان و مکان و محیط فرق می کند. [5]
احادیثی از معصومین (ع) وارد شده است که دنبلان از خبائث است. [6]
2. مرحوم صدوق (ره) در باب سیصد و پنجاه و هفتم از علل الشرایع سرّ حرام بودن تناول طحال و بیضتین را چنین می فرماید: محمّد بزنطى، از ابان بن عثمان نقل کرده که وى گفت: محضر مبارک حضرت امام صادق (ع) عرض کردم: چگونه تناول طحال (سپرز) حرام گشته با این که از ذبیحه محسوب مىشود؟ حضرت فرمودند: قوچى از ثبیر (کوهى است در مکّه) بر جناب ابراهیم (ع) فرود آمد تا آن حضرت ذبحش نماید، ابلیس نزد آن جناب آمد و عرض کرد: نصیب من را از این قوچ بده. ابراهیم (ع) فرمود: تو چه نصیبى در این دارى با این که قربانى پروردگارم و فداء براى فرزندم مىباشد. خداوند متعال به آن حضرت وحى فرمود: او در این قوچ نصیبى دارد و آن طحال حیوان مىباشد؛ زیرا طحال مرکز تجمّع خون است و بیضتین نیز حرام است؛ زیرا مکان نکاح و جماع بوده و مجراى نطفه مىباشد، ابراهیم طحال و بیضتین را به ابلیس دادند. [7]
[1] در 97 مورد در قران به حکیم بودن خداوند تصریح شده است.
[2] أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون، مؤمنون، 115، آیا پندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و شما به نزد ما بازگردانده نمىشوید؟.
[3] در این رابطه برای اطلاع بیشتر از فلسفه احکام به نمایه های "فلسفه و حکمت احکام فقهی شماره 8593 (سایت: 9135)" در همین سایت مراجعه نمایید.
[4] اعراف 157.
[5] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 59، ص 84، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 هـ ق.
[6] شیخ صدوق، علل الشرائع، ج 2، ص 562، انتشارات مکتبة الداورى قم؛ علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، ج 2، ص 788 و 789.
[7] علل الشرائع، ج 2، ص 562، علل الشرائع-ترجمه ذهنى تهرانى، ج 2، ص 788 و 789.