سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :34
بازدید دیروز :35
کل بازدید :847759
تعداد کل یاداشته ها : 404
103/9/9
12:27 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
قیاسی کنگاوری[2784]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
نسیم معرفت عاشق آسمونی پایگاه امام جعفر صادق شهیدیه منطقه و بیداری اسلامی خورشید تابنده عشق در انتظار آفتاب اندیشه نگار لنگه کفش پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار ###@وطنم جزین@### گل رازقی خسته عشق نقاشخونه برادرم ... جایت همیشه سبز ... ان سالهای دوست داشتنی دارالقرآن الکریم صادق آل محمدص حسن آباد جر قویه علیا پارمیدای عاشق دلبری جاده های مه آلود hamidsportcars دوراهک فانوس عشق سپیده خانم سرچشمه ادب و عرفان : وب ویژه تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید مــــبــــلـــــــغ اسـلـــام مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی گل باغ آشنایی .عاشق خدا . وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید) کلبه بصیرت •°•°•کلبه تنهایی من•°•°• بلوچستان دخترک خنده رو :) اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی آسمون آبی چهاربرج شکوفه های گیلاس روستای فرهنگی تاریخی تمدنی کوه پنبه سه ثانیه سکوت نگارستان خیال ...تـــــــــــــــــــــــــــــا خــــــــــــــــــــــــــدا جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی وبلاگ شخصی حامد ذوالفقاری نگاهی نو به مشاوره سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام سخن آشنا اکبر پایندان مقاله+آموزش+اخبار تازه ها عاشقانه geleh..... تصویر سازی و طراحی کتاب کودک 09128546268 09128546268 بــــــــــــــهــــــــــــار ****شهرستان بجنورد**** وبلاگ آموزش آرایشگری پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ... ..:.:.سانازیا..:.:. چشمـــه ســـار رحمــت ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ دلدارا جوک بی ادبی عاطفانه موسسه (کانون) فرهنگی هنری قرآن و عترت حسن آباد جرقویه علیا کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب امامزاده میر عبداله بزناباد جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams صراط مستقیم برترین لحظه ها ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی بصیرت مطهر هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر گیاه پزشکی 92 BABAK 1992 مقبلی جیرفتی مجاورِآقا @@@فردوس@@@ سفیر دوستی تنهایی......!!!!!! کربلا جوکستان بی تربیتی تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر عشق مشعلدار تنهای93 سارا احمدی همه چیز از همه جا از همه کس مهندسی+عمران+آبادانی+توسعه ایساکو -فروشگاه برتر-مسیبیان بیصدا ترازسکوت... رنـــــــــــگـــــــــارنـــــــــــــــگ .: شهر عشق :. هواداران بیرجندی دکتر قالیباف روزهای بارانی دلم پیامنمای جامع بادصبا هفت آسمان راز رسیدن به شادی و سلامتی معرفی روستای قزل احمد دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی ☂ ϟ ☁تبسمے بـہ ناچار ☁ ϟ ☂ ماتاآخرایستاده ایم سایت روستای چشام (Chesham.ir) شهادت به روز داریوش آریا * مالک * ❤ღنیلوفرهای آبیღ❤ علی پیشتاز فرشته پاک دل رها فــشــفــشــه محمدمبین احسانی نیا کوثر ولایت پایگاه مرجع شهیدان باکری اندیشه های من عاشقانه *bad boy* ایرانیان خاطرات و دل نوشته های دو عاشق عاشقتم پرستاری دانشگاه آزاد آباده(ورودی91) پرستاری 91 یاس دانلود مرام و معرفت سوره777 شهیدان مظلومند بصیرت ومعنویت من.تو.خدا صدای دل... سربازی در مسیر عشقی به پاکیه عشق شیرین و آبتین برادران شهید هاشمی شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد یامهدی LOWO منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش rezahosni علی بامری مجله مدیران S&N 0511 **عاشقانه ها** پیکو پیکس | منبع عکس تبیان پلاک صفر عشق یادداشت های من دل پرخاطره ترخون Manna بانوی آسمانی دریایی از غم فریاد شهادت ارواحنا فداک یا زینب علمدار بصیر خادمین فاطمه سلام الله علیها ،جیرفت مشکات نور الله در آغوش خدا محمد قدرتی پسران علوی - دختران فاطمی جون عزیزت بیاتو... به نام خدا زنگ عربی کرمان شهر آسمان مال من است تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل بزرگترین سایت خنده بازار.خنده. شوخی. طنز.خنده دار اصلاحات گل خشک جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس خانلق اس ام اس دنیا عمو همه چی دان هرکس منتظر است... سلام محب برمحبان حسین (ع) profosor دهکده کوچک ما گروه اینترنتی جرقه ایرانی I AM WHAT I AM نهِ/ دی/ هشتاد و هشت بسیج دانشجویی دانشکده علوم و فنون قرآن تهران من،منم.من مثل هیچکس نیستم داستان سرا Tarranome Ziba سیرت پیشگان پاتوق دختر و پسرای ایرونی اقیانوس مطلب متین دلنوشته ها Mohammad M.T اسرا غزلیات محسن نصیری(هامون) فیسبوک ایران میلان عکسهای سریال افسانه دونگ یی این جا همه چی در همه هر چه می خواهد دل تنگت نگو ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن یه کم فکر کنیم...! Hunter بزرگترین گالری عکس افسانه دونگ یی نوشته های یک دختر تنها و ساده و عاشق ســـــــــرزمـــــــیـــن آهــــــن ولایت من کمیشان جدیدترین آهنگها آتیه سازان اهواز دهکده علم و فناوری آبسردکن جهنم عکس های خفن و کمیای روز و عکس های پرطرفدار ^_^ cool girl ^_^ *دلم برای چمران تنگ شده.* شادِ شاد مرکز متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند من ودنیا ندای تربیت به یادتم عشق پاک تنهایی .............. هر چی هر چی نوری چایی_بیجار دوستانه xXx عکسدونی xXx بارا ن نامه دل نوشته های مائده « « عاشقی » » wizardy tolbar نمی دونم بخدا موندم نیلوفر مرداب SMclasic*LOVE* فقط طنزوخنده واژه های باران تینا!!!! شیاطین سرخ *آوای سارا2* لوازم ارایشی و بهداشتی پارس بیوتی شاپ سرزمین خنگا هوابس ناجوانمردانه سرد است... نقاشی های الیکا یحیایی احکام تقلید pink love باکری میاندوآب •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• حقیقت صراط بادله گشت ...دیگه حسی نمونده زیر اسمان غربت مشاوره وروان شناسی جدید ترین مطالب آزاد خط خطی های یک دخترروانی... محبین دردودل ღஜღمطالب و عکس های جالب و زیبا و دیدنی سکوت(فریاد) عاشقانه ها خانه داری، گل آرایی، دوخت لباس زنانه و مردانه، تزیین منزل فنون و تکنیک ها و نکته های آشپزی+هنری باد صبا ماوای رهگذر بادبادک آرزوها....... حجاب ایرانی شلوغ پلوغ اس دی ان sdn دل نوشته های یک دیلامی خیارج سرای من است مقالات و نرم افزارهای تقویت هوش و حافظه منتظران مهدی(عج) شَبـَــــــــــــــکَة المِشـــــــــــــکاة الإسلامیــــــــــة جک و لطیفه برات محمد هدایتی وبلاگ تحلیلی شهید گرجی yas lets fall in love together یک عاشقانه ی ساده برای من...... its always a good time پایــــــگاه اطــــــلاع رســــــــانی قـتــــلیــــش mehrabani خنده بازار 2 ایه های بارانی pinkwave مشق عشق ناز دخت خورشید بـــآشــگــاه پَــــرواز .. +Man خورشیدها •.♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥.• معارف الدائره! به رنگ آبی من و تو...ما khoshbakhti عمو همه چی دان فرهنگی ______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>> Morteza Qasemi:Violinist نگار خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا دلو بزن به دریا دخترونه حجاب گوهر ناب جوک بی ادبی ، جوک بی تربیتی جوک ، اس ام اس ، عکس باحال *دخترانه هایم* عروسک

روایت متفاوتی از رحلت پیامبر به قلم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

دین - مقاله زیر به قلم مرحوم دکتر "عبد الحسین زرین کوب" ، در سال 1346 نگاشته شده است و توسط دکتر "عبد المحمد آیتی" در اختیار سرویس اندیشه خبر آنلاین قرار گرفته است. این مقاله روایت متفاوتی را از آنچه در فضای رسمی عزاداری ها درباره رحلت پیامبر گفته می شود، بیان داشته است .

"در پایان عمر، محمد(ص) در خانه " میمونه " بیمار شد و در نوبت بنت جحش بیماریش شدت یافت. آخر با اذن و رضایت دیگر زنان در خانه عایشه بستری شد و گویند ابوبکر را هم فرمود تا در نماز به جای وی ایستد. وقتی او را به خانه عایشه می آوردند بر دوش علی و فضل بن عباس تکیه داشت. سرش را بسته بود و پاهایش را بر زمین می کشید. در خانه عایشه بیماریش طولانی شد و یک چند از رفت و آمد مردم کنار ماند. این بار چنین می پنداشت که از بیماری برنخواهد خواست. در آغاز نالانی یک شب که خواب به چشمش راه نمی یافت و با یاری یک تن خادم -ابومویهبه- یا با دیگران به بقیع، گورستان مدینه رفت.

 آنجا که آن همه دوستان و پیروانش در خواب ابدی غنوده بودند یک چند به اندیشه و عبرت پرداخت. با مردگان به زبان دل سخن گفت و برای همه آنها دعا خواند و آمرزش طلبید. با ابومویهبه هم گفت که مرا مخیر کرده اند بین زندگی دنیا و لقای خدا، اما من لقای خدا را برگزیدم.

در بازگشت به خانه تب و درد وی برافزود. اما حتی در بیماری نیز خوشخویی خود را از دست نمی داد. آن شب که از قبرستان باز می گشت عایشه از سردرد می نالید. پیغمبر به دلداریش گفت که من بیش از تو حق دارم که از سردرد بنالم؛ با این همه باک مدار، اگر تو پیش از من بمیری ترا کفن خواهم کرد بر تو نماز خواهم خواند و ترا به خاک خواهم سپرد. عایشه با شوخ طبعی یی که از طعنه و ملامت خالی نبود گفت بعد هم که به خانه می آیی زن دیگری می گیری و پیغمبر که شوخی و ظرافت را خوش می داشت لبخند زد. نیز در دوره بیماری یک روز روزه داشت؛ وقتی زنانش دارویی برای وی درست کردند وی بیهوش بود، دوا را از کنار دهان به حلقش ریختند و چون او به هوش آمد برآشفت لیکن با خوش طبعی و زنده دلی که داشت خشم خویش ظاهر نکرد اما واداشت تا زنان همان دارو را در پیش روی او بنوشند و آنها نیز دارویی را که برای بیمار ساخته بودند تا ته نوشیدند. حتی در بیماری نیز از حال بینوایان غافل نبود. ثروت خود و مکنت خدیجه را پیش از این در همین راه باخته بود و آنچه نیز از سهم غنیمت و خمس به دست آورد به صدقه داده بود. با این همه پیش از بیماری وجه مختصری به عایشه داده بود تا نگاه بدارد.

 در بیماری از وی خواست تا آن را به محتاجان دهد. پس از آن چند لحظه بیهوش شد و در این بیماری مکرر این حال برایش پیش می آمد. چون به هوش آمد از عایشه پرسید که آیا آن وجه را به محتاجان رسانیده است؟ زن گفت هنوز نه. پیغمبر او را وی داشت تا آن مال را حاضر آورد و آن را به کسانی که مستحق بودند فرستاد پس از آن گفت اکنون آسوده شدم از آن که شایسته نبود که پیش پروردگار خویش بروم و این اندازه مال داشته باشم. یک بار که ابوبکر با مردم نماز می خواند پیغمبر به مسجد وارد شد. لرزان و ناتوان بود و فضل بن عباس و علی ابن ابی طالب زیر بازویش را گرفته بودند.

 مردم که در آن وقت انتظار دیدار وی را نداشتند از شادی دیدار او نزدیک بود صف نماز را برهم زنند اما وی نگذاشت. در کنار ابوبکر نشست و نماز خواند. به قولی ابوبکر را کنار زد و خود با مردم نماز به جای آورد. بعد از آن روی به به مردم کرد و با حالتی رنجور، با رنگی پریده و در حالی که پارچه ای به سر خویش بسته بود با مسلمانان سخن راند. یک جا اشارت به نزدیکی وفات خویش کرد و گفت خداوند بنده یی را مخیر کرد بین دنیا و آنچه نزد خداست، آن بنده چیزی را که نزد خداست برگزید. در اینجا گویند ابوبکر بگریست و گفت جان ما و پدران ما فدای تو باد. پیغمبر سخن را ادامه داد، به مهاجران سفارش کرد در باب انصار، و با مردم وداع کرد.

 در ضمن سخن هم گفت که آدمی را از مرگ گریزی نیست اما بعد از مرگ حسابی در کار هست که در آن بر هیچ کس نخواهند بخشود. به خدا سوگند که من هیچ چیز را حلال نکرده ام مگر آنچه خدا حلال کرده است و چیزی را حرام نکرده ام مگر آنچه خدا حرام کرده است. اکنون اگر کسی هست که من بر وی ستم کرده ام هم امروز از من درخواهد تا داد وی بدهم. اگر کسی هست که بدو وام دارم هم اکنون از من طلب کند تا آن وام به وی بازدهم. اگر کسی هست که من بر پشت وی تازیانه زده ام هم اکنون برخیزد و به جای آن بر پشت من تازیانه زند. پیغمبر این سخنان را آرام و با آوایی شمرده می گفت. با وجود بیماری ممتد صدایش رسا بود چنان که در بیرون مسجد نیز شنیده می شد. گویند در این هنگام در مسجد صدایی که گفت : ای پیغمبر ! در فلان وقت بر پشت من تازیانه زده یی. می خواهم که به جای آن تازیانه ات بزنم.حاضران در مسجد در حیرت و تاثر فرو رفته بودند. مرد تازیانه برگرفت و به جانب پیغمبر آمد.

 چون نزدیک محمد فرا رسید تازیانه را به کنار افکند . بر شانه پیغمبر خم شد و در حالی که اشک می ریخت بر و دوش وی را بوسه داد. یکی دیگر برخواست و از وی سه درهم طلب کرد که پیغمبر داد. پس از آن برخواست و به خانه رفت. تب و رنجوریش سخت تر شد و باز به بسترش انداخت. یک روز جمعی از یاران به عیادتش رفتند. از دیدار آنها چنان شادمان شد که اشک شوق در چشمانش درخشید. با خوشحالی - و شاید غروری آمیخته به نجابت - به آنها خوشامد گفت و اندرزهاشان داد با دستوری چند در باب کفن و دفن خویش.

گفته اند در آخرین روز عمر هم خواست در باب جانشینی خویش دستور دهد. سر و صدا بلند شد که پیغمبر هذیان می گوید و بدین گونه - شاید برای آن که سخن مرگ را زبان وی نشنوند - او را از این کار مانع آمدند. در این روزها پیغمبر در تب داغی می سوخت چنان که از شدت حرارت کسی دست بر دست وی نمی توانست نهاد. ظرف آبی کنار بسترش بود که گاه از آن به صورت خویش می زد و ناله ای می کرد. فاطمه یگانه فرزندش در نزدیک بستر پدر می گریست. وقتی محمد بی تابی او را دریافت دختر را پیش خواند و چیزی آهسته در گوش او گفت. فاطمه بگریست پیغمبر دیگر بار او را پیش خواند و باز پنهانی چیزی در گوش او گفت. این بار دختر بخندید. بعد ها وقتی عایشه از وی پرسید که آن گریه و خنده چه بود؟

گفت آن روز پدرم اول به من گفت که می میرد و من از درد گریستم. بعد گفت من هم به زودی به او می پیوندم از شادی خندیدم. بدین گونه بیماری پیغمبر شدت یافت. آخرین روز در حالش اندکی بهبود پدید آمد. مردم شادمان شدند و گمان کردند که مگر از بیماری بر خواست. ابوبکر که نگرانی بسیار داشت آسوده خاطر شد و به خانه خویش - در خارج شهر - بازگشت. اما این بهبود ظاهری و بی دوام بود. پیغمبر باز درصدد برآمد که به مسجد رود اما نتوانست. نزد عایشه بازگشت و به بستر افتاد.

زن سرش را در کنار گرفت و پیغمبر محتضرانه دعایی چند خواند. پس از آن ساکت شد و گویی به خواب رفت. هنوز ظهر نشده بود که حرکتی خفیف کرد. بر پیشانیش عرق نشست و نفسی کشید. آخرین سخنش این بود : بل الرفیق الاعلی - بل آن یار برترین ! پس از آن خاموشی گزید و سرش بر سینه عایشه افتاد ... و عایشه ان را بر بالش نهاد تا برخیزد و با دیگر زنها بر مرگش شیون کند !"

 


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام
+ سلام علیک


+ سلام


+ ؟؟
+ سلام
+ خوبید
+ *سلام دوستان عزیز از غیبت بوجود آمده پوزش می طلبم *
+ سلام
+ سلام دوستان عید انقلاب مبارک باد
+ @};- @};- *به یاد غریبان*@};- @};-